هرمنوتیک دانشیست که مسأله «مهم» را بررسی میکند . این فهم لزوما به معنای فهم یک متن (txet) نیست، بلکه مقصود در اینجا فهم هر آن چیزیست که اساسا فهمیدنی است و فیلسوفان از دکارت به بعد به آن «ابژه» (موضوع شناسایی) میگویند .
مقاله حاضر، در ابتدا رئوس کلی و فهم نظریههای هرمنوتیکی در غرب را برمیشمارد و پس از اشاره به کاستیهای آنها، از رویکرد تفسیری دیگری سخن میگوید که در قیاس با آن از قابلیتهای قابل توجهی برخوردار است . این رویکرد تفسیری که «تفسیر در ساحت ولایی» نامیده میشود عمدتا بر آموزههای قرآنی و تعلیمات اهلبیت (ع) درباره چگونگی فهم متون مقدس متکی است .
لفظ هرمنوتیک (Hermenutics) در اصل یونانی است . این لفظ از فعل هرمنوئین Hermenuein به معنی تفسیر کردن (to in terpyed) و اسم «هرمینا» Hermeneiea به معنی تفسیر (in ter pretation) اخذ شده است . (1)
در اساطیر یونانیان «هرمس» پیامهای اغلب رمزی خدایان را برای عقل انسانی تأویل میکند . یعنی به زبان مردم ترجمه میکند . از همین جا میتوان به اهمیت زبان (Language) در مباحث هرمنوتیک پی برد . در واقع شأن پیام آوری هرمس، در زبان ظهور می کند و به بیانی، زبان واسطه این ظهور است . (2)
یونانیان، هرمس را مخترع زبان و نوشتنی می دانستند . امروز نیز در توصیف وجوه مختلف کار هرمس، با یک سلسله از اصطلاحات روبرو می شویم که همه به نحوی با زبان و نوشتن مربوط هستند . از آن میان می توان به قابلیت (صلاحیت) زبان شناختی (competend Linguistic) و مبادله افکار (Communication) ، گفتار، نوشتار، تفهیم و تفسیر اشاره کرد .
در منابع اسلامی، هرمس در زمره پیامبرانی است که صرفا برای تمشیت امور مردمانی که تازه شهرنشینی را آغاز کرده بودند، فرستاده شده است . فنون و هنرهای چندی را نیز به او نسبت دادهاند، از جمله او را مخترع فن کتابت دانستهاند . (3)
هرمنوتیک برای اولین بار توسط جی . سیدان هاور در عنوان کتابی ظاهر شد . پس از آن مسیحیان پروتستان که ارتباط خود را با کلیسا قطع کرده بودند و دیگر مرجعی برای تفسیر کتب مقدس نداشتند، به شدت به هرمنوتیک روی آوردند و درصدد بودند تا به معیارهای مستقل و عملی برای تفسیر کتاب مقدس دست یابند .
اگر چه عمل تفسیر متون و پرداختن به نظریات تفسیری به عهد باستان برمیگردد . اما کاربرد اصطلاح جدید هرمنوتیک از قرن هفدهم است .
اشلایر ماخر؛ فیلسوف آلمانی اولین کسی است که درصدد ساختن نظریه عام تأویل برآمد . نظریهای که بتوان آن را در مورد متون غیرمذهبی هم به کار بست . اشلایرماخر درباره آنچه که به نام «دورهرمنوتیکی» معروف شده است، میگوید:
در یک چیز، جز، در چارچوب کل فهمیده میشود و برعکس . مثلا معنای یک واژه به اعتبار جملهای که آن واژه، جزئی از آن است فهمیده میشود و آن جمله نیز تنها به اعتبار واژههای سازنده آن، قابل فهم است . (4)
نظریه هرمنوتیکی اشلایر ماخر حول دو محور است:
الف - فهم دستوری (گرامری) متن . یا به عبارتی فهم زبان شناختی . در این محور، مفسر بایستی انواع عبارت و صورتهای زبانی آن فرهنگی که مؤلف در آن زندگی کرده است را نیک بشناسد .
ب - فهم روان شناختی ذهنیت مؤلف یا فهم فنی و تکنیکال روحیات او . یعنی یک مفسر ورزیده باید به ذهنیت خصوصی مؤلف نقب بزند، والا تفسیر او صحیح نخوهد بود . (5)
بعد از اشلایر ماخر، دیدگاه «دیلتای» در مورد هرمنوتیک قابل توجه است . ویلهلم دیلتای، هرمنوتیک را شیوه و مبنایی برای علوم انسانی در مقابل علوم طبیعی قرارداد، هر چند دیلتای، تأثیرات فراوانی از اشلایر ماخر پذیرفته است . اما ایشان، رابطه میان «اثر مؤلف» و «نیت مؤلف» را نمیپذیرفت زیرا دیلتای، چنین اعتقادی را نوعی بیتوجهی به تأثیرات خارجی میدانست .
دیلتای، معتقد بود که «رشد مؤلف» در پروسه تاریخی فهم قراردارد، در حالی که دیدگاه اشلایر ماخر تأکید بر لزوم فهم مؤلف است .
همچنین دیلتای، معتقد به دو نوع فهم بود . یکی فهم ظهورات و تجلیات ساده است . نظیر تکلم دوم فهمهای پیچیده (Complex wholes) اغلب قسمتها و اجزاء که قابل فهم نیستند با توجه به کل اثر یا متن فهمیده یا تفسیر میشوند .
گاه یک مفسر، در یک اثر مثلا هنری با اعماقی از تجربه زندگی هنرمند یا مؤلف روبرو میشود و تحلیلی از اعماق باطن و ناخودآگاه او با الهام از همین اثر ادامه میدهد، که ذهن خود صاحب اثر از آن بیخبر بوده است .
بنابراین، دیلتای معتقد است که هدف اصلی هرمنوتیک، درک کاملتری از مؤلف به وسیله متن است . یعنی در واقع، هرمنوتیک دیلتای مندرج در ذیل روانشناسی است . منتهی روانشناسی مورد نظر دیلتای از آن نوع است که مشمول صیرورت و استمرار تاریخ باشد . (6)
در دوره معاصر، مارتین هیدگر، چرخشی اساسی در مباحث تفسیری و هرمنوتیک ایجاد کرد، یعنی «وجودشناسی» را به جای «روششناسی» و «معرفت شناسی» برمیگزیند .
هیدگر بنیان «وجودشناسی» در هرمنوتیک را به عنوان تبیین چیستی و ماهیت فهم و شرایط حصول آن قرارمیدهد . به اعتقاد هیدگر، جهان از طریق پیش ساختهای فهم، قابل فهم و درک است . در واقع، همین پیشساختها و پیش فهمها هستند که افق هرگونه فهمیدن را شکل میدهند . مثلا ما قبل از پرداختن به زمینشناسی، سنگ و صخره را به عنوان سنگ و صخره، فرض و فهم میکنیم و سپس بر روی آن مطالعه را آغاز مینماییم .
هایدگر معتقد است که پیش فرض و تفسیری که ما از «وجود» و نیز از «وجود انسان» و «دازاین» داریم، در تفسیر متون کاملا دخیل و تاثیرگذار است .
هیدگر در کتاب «وجود و زمان» میگوید که انسان در عالم خود، راهی به تفهم حقیقت وجود دارد . البته این تفهم، فهمی خشک و متصلب نیست . بلکه بر پایه حیث تاریخ مندی (دازاین) استوار است، و با نفس تجربه مواجهه با پدیدارها حاصل میآید .
لذا با تحلیل نحوه پدیداری و ظهور اشیاء، این احتمال هست که بتوان از خود «وجود» پرسش کرد . اگر اینطور باشد، هستی شناسی ygolotnO میبایست به پدیدار شناسی مبدل شود و از طریق آن به فرآیندهای نیل به تفهم و تفسیر، که به وساطت آنها اشیاء ظاهر میشود، روی آورد . هستی شناسی میبایست در قبال احوال و اتجاه اگریستانس آدمی، به سوی وجود گشایش داشته باشد و ساختار نامریی کون فی العالم را به منظر آورد .
پس نظر هیدگر این است که آدمی در حقیقت ذات خود همواره عالمی دارد و نحوه خاص وجود او کون فی العالم است . و همواره در نسبتی اولی و ذاتی با خود و افراد دیگر و اشیاء قرار دارد و تفهمی پیشین از خود و همه چیز و همه کس دارد . هر چیز نزد او ظهوری دارد و تفهم او جایگاهی . (7)
هیدگر در رساله نامهای در باب مذهب اصالت انسان میگوید: زبان خانه وجود است . انسان در خانهاش سکنی میگزیند . کسانی که تفکر میکنند و کسانی که با کلمات ابداع میکنند، حافظان این خانه هستند .
بنابر این از دیدگاه هیدگر وجود شان نطق و زبانمندی دارد و در زبان ظهور میکند . و در عمل سخن گفتن متفکر در زبان ظهور میکند . (8)
هیدگر در کتاب «وجود و زمان» علت اینکه اصطلاح هرمنوتیک را به کار برده، میگوید:
من از طریق مطالعات در الهیات، با این اصطلاح آشنا شدم . در آن ایام، تفکر من بیشتر مصروف بر چگونگی نسبت میان کلمات متون مقدس با تفکر مبتنی بر تامل نظری در الهیات بود و این در واقع، همان نسبت میان زبان با وجود بود که در آن وقت، بر من پوشیده بود . (9)
بالاخره اینکه هیدگر تفسیر قطعی از یک متن را امکان پذیر نمیداند بلکه آنرا مقید به وضعیت هرمنوتیکی و پیش فرضهای تفکر انسان میداند که در معرض تجدیدنظر آیندگان است .
بعد از هیدگر، شاگرد برجسته او به نام هانس گئورگ گادامر (متولد 1900) با تالیف کتاب «حقیقت و روش» مباحث هرمنوتیک را وارد مرحله جدیدی میکند .
در تفکر گادامر، هرمنوتیک دیگر مبنای روش شناختی مخصوص به علوم انسانی نیست . او اصل روش (Method) را مورد سؤال قرار میدهد و میگوید طریقی که به حقیقت مؤدی میشود، روش نیست و اگر کوششهای انسان در پیمودن طریق حقیقت، محصور به روش و روش شناسی باشد، راه به حقیقت نمیبرد . بلکه هرمنوتیک، کوشش فلسفی انسان در تبیین مبنای هستی شناختی تفهم آدمی است .
گادامر میگوید: آنچه که در بازسازی یک اثر یا متن دنبال میکنیم، آیا دستیابی به معنی آن اثر است یا نه؟ اگر ما بازسازی میکنیم تا به معنی برسیم، چگونه بازسازی میکنیم اگر هنوز به معنی نرسیدهایم؟ ما اگر نیک بنگریم معنای یک اثر بر سؤالاتی که امروز داریم مبتنی است .
در نظر گادامر، مسأله اصلی تفسیر، اگر بازسازی یک اثر و اعاده آن به وضعیت اولی آن باشد، به همان اندازه محال و بیمعنی است که شخص در پی آن باشد که عمر رفتهای را باز گرداند . تکلیف حقیقی هرمنوتیک بازسازی و اعاده یک اثر به وضعیت اولیه آن نیست، بلکه به وحدت آوردن و یک پارچه کرد آن اثر و توجه به خطابی است که آن اثر برای عصر فعلی دارد . (10)
همچنین گادامر، شناخت متن را وابسته به پرسشهای آشکار و نهانی میداند که متن میبایست به آنها پاسخ دهد . و نیز مفسر و تأویل کننده با انتظارات و خواستهای از پیش تعیین شده به سراغ متن میرود و ذهن او مشحون از مواریث فرهنگی، عقاید و عناصر پیشینی است و این عوامل ، هیچگاه از فرآیند فهم متن و جهان جدا نمیشوند .
بالاخره گادامر، عمل تفسیر را در هم آمیختن افقها میداند، یعنی ترکیب افق فهم مفسر و افق متن . او معتقد است که مفسر باید افق شخص خود را گسترش دهد تا به افق معنای متن نزدیک شود و این در هم آمیختن افقها در لحظهای صورت میبندد که در آن ظهور حقیقت وجود (On Tological - disclosure) رخ دهد . اما وعاء و ظرف این ظهور چیست؟ و در کجا این ظهور رخ میدهد؟ گادامر معتقد است که ظرف این ظهور زبان است . (11)
بنابراین منشأ اختلاف تفاسیر از نگاه گادامر، همین تکیه زدن تفسیر به پیش فرضها و افقهاست . به عبارت دیگر، نگاه هرمنوتیکی گادامر، کشف نیت ناب مؤلف در مورد متن نیست زیرا متن تجلی و ظهورذهنیت مؤلف نیست بلکه تجلی و ظهور گفت وگوی هر مفسر با متن است که عوامل عصری در آن تاثیر فراوان دارند .
آنچه تاکنون از هرمنوتیک با توجه بر نظریات چهار تن از صاحبنظران برجسته علم هرمنوتیک به دست آمده عبارتند از:
1 - هرمنوتیک، مجموعهای از قواعد و اصول است که برای تفسیر یک متن لازم است .
2 - تاریخ هرمنوتیک، رگههایی در اساطیر یونانیان دارد . «هرمس» پیامهای اغلب رمزی خدایان را برای عقل انسانی تأویل میکند، یعنی به زبان مردم ترجمه میکند .
3 - ریشه هرمنوتیک در عصر معاصر، از واکنش مسیحیان پروتستان در برابر تفسیر کتب مقدس سرچشمه میگیرد . زیرا ارتباط آنها با کلیسا قطع شده بود و دیگر مرجعی برای تفسیر کتب مقدس نداشتند، فلذا به شدت به هرمنوتیک روی آوردند .
4 - اشلایر ماخر برای اولین بار هرمنوتیک را به صورت یک نظام (System) فکری منسجم درآورد و هرمنوتیک از مرحلهای که مشتمل بر به کار بستن یک سلسله قواعد و اصول خاص برای تفسیر یک متن خاص بود، بیرون آمد و مرحله هرمنوتیک عام ازاین دوره آغاز گردید .
5 - بعد از اشلایر ماخر، ویلهم دیلتای، هرمنوتیک را مبنای روش شناختی کلیه علوم انسانی دانست و ایشان معتقد بود که تفسیر کردن یکی از تجلیات حیات آدمی است، اعم از اینکه یک نظام حقوقی باشد، یا اثر ادبی یا نص مقدس ، محتاج دستیابی به تفهمی، تاریخی است . بدین ترتیب توجه به حیث تاریخ مندی Historicality انسان در مباحث تفسیر با دیدگاه دیلتای در هرمنوتیک آغاز میشود .
6 - بالاخره مارتین هیدگر، فیلسوف آلمانی با پیوند هرمنوتیک به پدیدارشناسی، صورتی کاملا بدیع به هرمنوتیک میبخشد و آن را تفسیر حقیقت وجود آدمی میداند . یعنی تفهم و تفسیر را از شئون حقیقی انسان اگزیستان میداند و مبنای وجود شناختی تفهم را از آن نتیجه میگیرد .
7 - سرانجام گادامر، هرمنوتیک فلسفی را به وجود میآورد . و در کتاب «حقیقت و روش» خود به شرح مفصلی از مباحث تفسیری متفکرین از اشلایر ماخر گرفته تا دیلتای و هیدگر میپردازد .
نوآوری خاص گادامر دراین حوزه، توجه به این نکته است که تنها آن وجود میتواند مفهوم واقع شود که در زبان آمده باشد . فیالمثل، سر اینکه ما میتوانیم به تفهمی از مآثر خود برسیم این است که این مآثر در زبان جلوه کرده و شأن زبانی یافته است . خلاصه هرمنوتیک از نظر گادامر چیزی نیست جز مواجه شدن با وجود از طریق زبان .
اگرچه به اجمال از دیدگاههای متفکرانی چون اشلایر ماخر، دیلتای، مارتین هیدگر و گادامر درباره هرمنوتیک عبور کردیم . اما ترکیب اندیشه آنها در هرمنوتیک مشخص گردیده است به طوری که ایرادات کلی دیدگاه آنان درباره هرمنوتیک به شرح زیر است:
مهمترین ایرادات کلی بر نظریه هرمنوتیک عبارتند از:
1 - قالب متفکرین هرمنوتیک بخصوص طرفداری هرمنوتیک فلسفی (مفسر محور) هستند . یعنی الزاما متن در اختیار را آمیزهای از برداشتهای مفسر میدانند .
2 - ضوابط و معیارهای مشخصی برای کشف و اصطیاد هرچه دقیقتر متون تفسیری ارایه نمیدهند و بیشتر دایر بر مدار خود بنیادی است . و به عبارت دیگر در فرآیند فهم، هیچگونه توجهی به صدق، کذب، اعتبار و عدم اعتبار فهم، نمیشود .
3 - هر مفسری، تسلیم قهری پیش فرضها و پیش دانستههای ذهنی خویش است و به هنگام مواجهه با متن بر او تحمیل میکند، ادعایی بیدلیل است هابرماس، چنین کلیتی را از گادامر نمیپذیرد .
4 - اینکه اشلایر ماخر، تفسیر صحیح را آن میداند که به ذهن مؤلف اثر نقب زده شود . این بیان که، محور روان شناختی هرمنوتیک مآخر است، بیان کلی و فاقد معیار کشف یا راهزنی به ذهن مؤلف است .
5 - دیلتای، معتقد بود که «رشد مؤلف» در پروسه تاریخی فهم قرار دارد . و مفسر با تجربه از زندگی مؤلف، در فضای آن پروسه تاریخی قرار میگیرد . این بیان روششناسی، دیلتای را در حوزه علوم انسانی پیچیدهتر میکند، زیرا از مفهوم تاریخ و پروسه تاریخی و تجزیه زندگی مؤلف از مقولات کلی و تعریف نشدهاند و اگر مفسر نگاه نقادانه هم به تاریخ و سنت حاکم بر زمانه داشته باشد، این فهم را از متن مشکلتر میکند .
6 - هرمنوتیک فلسفی هیدگر و گادامر بویژه رویکرد گادامری که «مفسر محور» محسوب میشود، منازعات فراوانی را در حوزههای دین و الهیات و کلام برانگیخته است . زیرا قاعدهای برای تشخیص تفسیر درست از غلط ارایه نمیدهد . و در واقع نظریات هرمنوتیکی آنها بر دلایل محکمی پیریزی نشده است .
7 - «هیرش» معتقد است که هرمنوتیک فلسفی نتوانسته است دو مساله را از هم تفکیک کند . یکی فهم و برداشت مستقل از فرهنگ و افق گذشته بدون میانجیگری فرهنگ زمان حال . دوم ارزیابی مجدد آن زمان یا آن متن در زمان حال با لحاظ موقعیت و افق فرهنگی کنونی . گادامر یکسره بر فهم قسم دوم پافشاری دارد و آن را اجتناب ناپذیر میداند و زمان گذشته برای همیشه ناپدید و مطلقا غیرقابل دسترس فرض میشود . درحالی که هر دو قسم از فهم در موارد بیشماری، هم ممکن و هم لازمند .
8 - هابرماس معتقد است، این برداشت که فهم را محصول پیوند افقها و هم سخنی با متن بدانیم، نوعی نسبیگرایی آشکار است . و دراساس موجب میشود تا میان فهم درست و نادرست، هیچ گونه مرزی باقی نماند . در واقع، این نظریه گونهای از نسبیت مشابه با کانت است . کانت نیز شناخت را محصول پیوند تأثیرات «عین» و «ذهن» میدانست و نقدهایی که به کانت وارد شده است به این دیدگاه هم وارد است .
9 - اینکه بگویم هیچ تأویل قطعی، عینی و نهایی وجود ندارد و دیدگاه مطلقی یافت نمیشود که حاوی تمام دورنماها و افقهای ممکن باشد، با بدیهیات عقل در تضاد است . زیرا تلاش عقول سلیم، به هنگام قرائت متون و تفسیر، بازشناسی صحیح از سقیم و سره از ناسره است . پس فهم درست، همواره مورد تکافوی عقول مستقیم و سالم است .
10 - اصولا هرمنوتیک در متون مقدس به ویژه قرآن کریم راهی ندارد، زیرا خطاپذیری و محوریت عقل و فهم بشر باعث نیاز ما به وحی و کتب آسمانی شده است . فلذا دخالت و دستکاری عامدانه در آنها نقض غرض خواهد بود . حتی اجمال و ایهام و متشابه بودن و صامت بودن بخشی از متون را نمیتوان به کلیت آن تسری و تعمیم داد . بلکه باید از قسمتهای محکم و مبین و ناطق بخشهای دیگر را تفسیر و فهم کرد .
11 - مهمترین ایراد بر مکاتب هرمنوتیک، حوزه تفسیر است که عموما به آثار هنری و ادبی یا عینی اطلاق میشود . اما این نگاه هرمنوتیکی در متون مقدس و گزارههای حکیمانه دینی و امور معنوی نظیر سعادت و شقاوت و عبودیت وآخرت و ... اصلا راهی ندارد .
آنچه در سیر تطور هرمنوتیک از اشلایر ماخر تا گادامر بیان کردیم، بخصوص آرای هیدگر، شکل تکامل یافته آن را ما در «تفسیر ولایی» مشاهده میکنیم . باری، در معارف اسلامی، جدایی تفسیر از عرفان و حکمت و کلام، هرگز روی نداد و به همین جهت، شعبه مستقلی که متکفل بحث در ماهیت تفسیر و اصول و مبانی آن باشد، پدید نیامد و لذا تطبیق هرمنوتیک با مباحث تفسیری مسلمین، منحصر میشود به تطبیق با اصول و مبانی تفسیر قرآن . (12)
بدین ترتیب منطق و مباحث علم هرمنوتیک را باید با مباحث تفسیری قرآن کریم سنجید تا کاستیها و ناتوانی نظریهپردازان هرمنوتیک، شناخته شود . توجه اشلایر ماخر به وجهه روانشناسی تفسیر و توجه دیلتای به حیث تاریخی وجود آدمی و از همه مهمتر تفکر هیدگر در هرمنوتیک که طالب جلوه است تا حجاب، استتار حقیقت را به سویی نهد و لمحهای تابش گیرد و متفکر آن را حفظ و صیانت کند . به عبارتی، لب کلام هیدگر را با اصطلاحات حکمی اسلام بیان کنیم . باید بگوییم که مال تفکر او تأویل حقیقت وجود مقیده آدمی و از آن طریق، تأویل همه چیز به وجود مطلق یعنی وجود به شرط
(لا) و از آنجا مؤول داشتن همه چیز به وجود (لابه شرط مقسمی) که فوق اطلاق و تقیید است خواهد شد . (13)
دانشمندان علم هرمنوتیک، بسیار ناشیانه و ابتدایی مباحثی را مطرح کردند که به طور کامل و جامع در معارف اسلامی پیرامون آن بحث شده است و کاملترین شکل آن درآثار علامه سید حیدر آملی (ره) است که ما با بیان گوشههایی از آن، حقیقت تفسیر و تأویل را روشن میکنیم .
آنچه را که هیدگر به عنوان حقیقت آدمی به دنبال آن است تا از طریق کشف آن به ماورای حس و عقل پرواز کند، در معارف ما به عنوان (حقیقت ولایت محمدیه) صلیالله علیه و آله مطرح است، که جوهر عرفان و برهان و قرآن را تشکیل میدهد . از این جهت، مباحث تفسیری ما، عنوان (تفسیر ولایی) به خود گرفته است که علامه سدحیدر آملی (ره) با صراحت از آن یاد میکند .
علامه سیدحیدر تأویل را دو قسم میداند، حق و باطل . تأویل باطل، مربوط به اهل ضلال و زیغ است که به متشابهات بدون توجه به محکمات عمل میکنند و رأی و نظر خود را به عنوان حقیقت آیات ارایه میدهند . اما تأویل حق، مربوط به اصحاب علم و راسخون در آن است که به دو دسته تقسیم میشوند: ارباب ظاهر و ارباب باطن .
اما تأویل از نظر اهل ظاهر یا شریعت، آن است که مضمون آیه باید موافق ماقبل و مابعد خود باشد و از کتاب و سنت هم تخطی نکند . تفسیر هم علم نزول و شأن نزول آیه و اسباب آن است .
اما تأویل از نظر اصحاب باطن و طریقت، تطبیق بین دو کتاب است . کتاب قرآنی جمعی، به تمام حروف و کلمات و آیاتش با کتاب آفاقی تفصیلی، به تمام حروف و کلمات و آیاتش . (14)
علامه سیدحیدر (ره) آیات مختلفی از قرآن کریم را در اثبات این نظر مورد استناد قرار میدهد که از جمله:
آیات خود را در آفاق و انفس آنان آراستیم تا روشن شود برای آنها، که خدا حق است و آیا ترا کفایت نمیکند، که خدا بر هر چیزی آگاه است . (15)
در آیه دیگر میفرماید:
اوست خدایی که قرآن را به سویت نازل کرد برخی از آیات آن محکم است که مرجع و اصل سایر است و برخی دیگر متشابه است و آنان که در دل میل به باطل دارند بهدنبال مشابه رفته تا در دین شبهه و فتنهانگیزی کنند در حالیکه تأویل آنرا جز خداوند و راسخون در علم نداند که گویند ما همه ایمان آورده به آنچه از سوی پروردگارمان آمده به این دانش تنها خردمندان آگاهند . (16)
همچنین خداوند در قرآن میفرماید:
و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین . (17)
و همچنین ما ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از موقنین باشد .
این آیه نشان میدهد که صورت ملکوتی حقایق عالم برای اولیای الهی قابل گشودن است و مقام یقین مرحلهای است که این حالت برای صاحب این مقام مهیا میشود و خدا هم به رسول گرامیاش میفرماید:
واعبد ربک حتی یاتیک الیقین . (18)
آنقدر خدایت را عبادت کن تا به مقام یقین نایل شوی .
همچنین روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد که علامه سیدحیدر (ره) به آنها استناد جسته است:
عن الصادق علیه السلام عن آبائه، عن رسول الله (ص) قال:
له ظهر و بطن فظاهره حکمه و باطنه علم، ظاهره افیق و باطنه عمیق . (19)
امام صادق علیه السلام از قول پدران خود و آنها از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل میکنند که فرمود:
قرآن دو بعد ظاهر و باطن دارد، ظاهرش، حکمت است و باطنش، علم و ظاهر آن، زیبا و لطیف و باطن آن، عمیق است .
به قول مولوی:
حرف قرآن را مبین که ظاهر است
زیرظاهر باطنی هم قاهر است
زیر آن باطن بود بطن دوم
اندر آن گرد خردها جمله گم
زیر آن باطن بود بطنی دگر
خیره گردد اندر آن فهم و نظر
همچنین امام صادق علیه السلام فرمود:
کتاب الله علی اربعه اشیاء: العباره و الاشاره و الطائف و الحقایق، فالعباره للعوام، و الاشاره للخواص، و اللطائف للاولیاء و الحقایق للأنبیاء . (20)
قرآن بر چهار وجه است: عبارت، اشارت، لطایف و حقایق . پس عبارت برای عوام و اشارت برای خواص و لطایف برای اولیاء و حقایق برای انبیاء است .
به قول حافظ:
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
مولای متقیان علی علیه السلام هم صورت حقایق و نورانیت حکمت و حقیقت امر را منحصر به اهل بیت علیهم السلام دانستهاند، چنانکه فرمودند:
عندنا اهل البیت ابواب الحکم و ضیاء الامر ألا و ان شرائع الدین واحده وسیله قاصده . من أخذ بها لحق و غنم و من وقف عنها ضل و ندم . (21)
درهای حکمت نزد ما اهل بیت است و چراغ حقایق بهدست ما روشن میشود . آگاه باشید راههای دین یکی است که نزد ماست و با ما، رهروی در آن، آسان است و زود به مقصد روندگان خواهند رسید، هر کس در آن رود به منزل میرسد با سود بسیار و هر کس نرود، گمراه میشود و عاقبت پشیمان .
در جایی دیگر میفرماید: با اهل بیت در قرآن سیر و سفر کنید:
انزلوا هم الی احسن المنازل القرآن . (22)
با اهل بیت در منازل قرآن فرود آیید .
یعنی درک حقایق و لطایف قرآن، بدون اهل بیت علیهمالسلام که در افق اعلا، چراغ حقایق محسوب میشدند، امکانپذیر نیست . این همان حقیقت ضمیر روشن آدمی است که «هیدگر» به دنبال آن بوده است:
مولوی هم زیبا گفته است:
از معیت کی کنم من فهم راز
جز که از بعد سفرهای دراز
دانش آن بود موقوف سفر
ناید این دانش به تیزی فکر
یعنی هرچه با قرآن نشینی و با علوم رسمی حروف و کلمات، او را بهشکافی به حقیقت قرآن نخواهی رسید . بلکه باید با نور ولایت در منازل و بطون قرآن سفر کنی تا مناظر زیبای حقایق و لطایف را نظارهگر باشی .
بنابراین، سیر در معانی و حقایق قرآنی، تنها با ولایت اهل بیت علیهمالسلام ممکن است . روایت مشهور (حقیقت) از سر آن خبر میدهد:
کمیل از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام پرسید: حقیقت چیست؟ امام فرمود: تو را با حقیقت چه کار؟ عرض کرد: آیا من محرم راز تو نیستم؟ فرمود: چنین است، اما آنچه از من میتراود، بر تو میبارد . عرض کرد: آیا چون تو، سائلی را بیپاسخ رها میکند؟ فرمود: حقیقت پرده بر گرفتن از پرتوهای جلال حق، بدون اشاره است . عرض کرد: بیشتر بازفرمایید . فرمود: از میان رفتن موهوم به گاه پایداری، معلوم است . عرض کرد: بر بیان بیفزایید . فرمود: پردهدری، درپی چیرگی راز است . عرض کرد: بیشتر بفرمایید . فرمود: حقیقت، نوری است که در بامداد ازلی میدرخشد و بر آثار توحید، پرتوهایش میتابد . عرض کرد: بیشتر بفرمایید . فرمود: چراغ را خاموش کن، که صبح دمیده است . (23)
تاکنون مشخص شد که تأویل به معنای کشف حقیقت با دل و بیان آن، با زبان است . درواقع، تأویل سیر از عالم حقیقت به عالم الفاظ و بیان است . و این معنا از تأویل در برابر تنزیل است، زیرا آنچه ما به عنوان کلمات و حروف قرآنی فعلا در اختیار داریم حاصل تنزل مرتبه مقام مشیت است . صاحب (بیان السعاده) در اینباره میفرماید:
کلام خدا در ظهور اول، آماده برای آسمانها و آسمانیان و زمین و اهل زمین نبود . خداوند متعال، او را از مقام اطلاق به مقام تعینات غفلیه تنزل داد و با این تعینات عقلیه، آنرا پوشاند . در این مقام، عقول و موجودات عقلی، مصادیق قرآن شدند . سپس او را از این مقام تنزل داد و به حجابهای تعینات نفسانی پوشاند . در این مقام، نفوس و فعلیات آن، مصادیق قرآن شدند . سپس او را از این مقام تنزل داد و به حجاب مقداریه نورایه پوشاند . پس عالم مثال و مراتب آن، مصادیق قرآن شدند . سپس او را از آن مقام هم تنزل داد و به حجابهای تعینات طبیعی پوشاند، پس موجودات طبیعی مصادق او شدند . سپس او را به مراتب وجود نازل کرد و کلام را به لباس صوت و حروف و کتابت و نقوش آراست . تا مطابق گوشها و چشمهای بشر شود . پس حروف و نقوش، مصادیق او شدند . بدین ترتیب جمیع مراتب وجود، مصادیق قرآن هستند . (24) براین اساس است که:
«و فیه تبیان کل شی ولا رطب و لا یابس الافی کتاب مبین» .
پس این راه تنزیل در برابر تأویل است، ائمه معصومین علیهمالسلام، جامع تنزیل و تأویل هستند . شاهراه تنزیل و تأویل یا نزول و صعود در جمیع مراتب قرآنی، که مصادیق او جمیع مراتب وجودی است، ولایت اهل بیت علیهمالاسلام است . در این مقام، مفسر صاحب معاینه است نه مباحثه . یعنی میبیند، نه تنها بگوید . مقام داشتن است، نه گفتن . حصول صورت نیست، بلکه شهود است .
به هرحال، راز دیگری از شگفتیهای ولایت را باید آشکار کرد، و آن اینکه اگر از منظر ولایت به عالم ملک و ملکوت نظر کنیم، همه حجابها و پردهها کنار میرود و سالک عاشق، نهتنها با معشوقش، مخاطبه و گفتوگو دارد، بلکه به وجهالله نظر دارد و قرآن و حقایق آن، پرتوی از وجهالله هستند . در آن صورت، مفسر ولایی از حجاب حروف و کلمات ظاهری خارج میشود و با حقایق قرآنی، مخاطب میشود . این همان رازی است که امام باقر علیهالسلام به قتاده مفسر معروف فرمودند:
لایعرف القرآن الا من خوطب به . (25)
قرآن را نمیشناسد، مگر کسی که مخاطب قرآن شود .
اگرچه ملاصدرا فرمود: خدا، طریق الهام را در فهم قرآن از جهت رحمت بر بندگان خود باز کرده است . (26) اما راه ولایت، اعم از راه الهام است زیرا مفسر ولایت مدار در افق ولایت در معیت نورانیت هدایت اهل بیت علیهالسلام است و همه چیز را بدون حجاب، مشاهده میکند و این سر مکنون سخن مولای متقیان علی علیهالسلام است که فرمود: با اهل بیت در منازل قرآن سفر کنید .
بنابراین، همانگونه که در قوس، نزول و صعود در دایره ولایت است، در سیر تأویل و تنزیل، حقایق قرآن نیز در حوزه ولایت است وسعه ولایت، احاطه کامل بر همه حقایق دارد . بدین جهت، صعود و نزول با تأویل و تنزیل یا ظهور و بطون، در منظر ولایت یکی میشود و مفسر در افق اعلای ولایت، دو چشمی میشود، و هدیناه النجدین . (27) هم چشم تنزیل دارد و هم چشم تأویل . در اوج صعود، نزول دارد و در عمق نزول، صعود . ظاهر را عین باطن و باطن را عین ظاهر میبیند .
این عظمت ولایت در بحث مهمی چون تفسیر است . ای کاش آقای هیدگر که به حق به دنبال حقیقت آدمی در تفسیر متون است، با متون اسلامی به ویژه معارف شیعه آشنایی داشت، اگر چنین میشد، قطعا گم شده خود را در ولایت اهل بیت علیهمالسلام پیدا میکرد و در حسرت یافتن حقیقت آدمی، عمرش را به پایان نمیرساند . متأسفانه، این فقر حضور معارف اهل بیت علیهمالسلام در محافل علمی و پژوهشی جهان است، حتی در محافل داخلی ما هم عالمانه با اهل بیت علیهمالسلام برخورد نمیشود و حضور اندیشه و معارف آنها را در مراکز آموزشی و دانشگاهی ما یا نیست یا بسیار کمرنگ است .
افسوس که این گنج نهان است
گم گشته آدمی در آن است
آنچه که متفکرین غرب پیرامون تفسیر متون و مبانی آن اظهار نظر کردند، از شخصیتهایی چون اشلایر ماخر، دیلتای، هیدگر و گادامر میتوان به عنوان ائمه هرمنوتیک نام برد . اما آنچه که اشلایر ماخر به عنوان فهم روان شناختی ذهنیت مؤلف نام میبرد و سپس دیلتای، آن را در پروسه تاریخی فهم قرار میدهد تماما در «وجودشناسی» مارتین هیدگر قابلیت دیگری پیدامیکنند .
هیدگر معتقد است که پیشفرض تفسیری که ما از «وجود» و نیز از «وجود انسان» داریم، در تفسیر متون کاملا دخیل و تاثیرگذار است . و نیز با صراحت گفته است که هرمنوتیک بالذات با تفسیر حقیقت وجود آدمی مرتبط است . او تفسیر را به حقیقت وجود آدمی مؤول داشته است و آن را یکی از شئون «دازاین» دانسته است . به عبارت دیگر، هیدگر شأن تفسیر را کشف حجب از اشیاء و به ظهور آمدن وجود دانسته . و بدین ترتیب خود را به معنای تأویل ولایی در مأثورات دینی ما، نزدیک کرده است . و قطعا اگر هیدگر با متون اسلامی بویژه تفسیر ولایی شیعه آشنایی حتی اجمالی هم میداشت، کشف حقایق اشیاء را در منظر ولایت انبیای الهی و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام جستوجو میکرد .
ضعف اصلی مباحث هرمنوتیک در غرب به اینجا برمیگردد که با قهر از کلیسا و قطع ارتباط با مراجع متون مقدس، حرکت خود را آغاز کرده و به دنبال کسب معیارهایی مستقل برای تفسیر کتاب مقدس برآمد . با این وجود، مشاهده میکنیم که پیشوایان هرمنوتیک در مسیر تحقیق و تکافوی چندین ساله، خود را به ساحت تفسیر ولایی شیعه نزدیک میکنند . البته این همگرایی متأثر از جغرافیای مشترک فطرت بشر است که در جستوجوی حقیقت به حوزهای مشترک، پا مینهند و آنجا سرزمینی است که ارواح پاک انسانهای بزرگ و الهی به هم آمیخته میشود .
یکی از معانی قرآن کریم به معنی جمع کردن است همانطور که گودالی پهناور ، آبهای پراکنده کویری را جمع میکند، قرآن نیز ارواح بلند انبیاء و اولیا را در خود جمع دارد . چه زیبا گفته است، مولوی (ره):
چون تو با قرآن حق بگریختی
با روان انبیاء آمیختی
روح قرآن است جان انبیاء
ماهیان بحر پاک کبری
بنابر این، اگر ما خود را باشرایطی که در متن گفته شد خود را به ساحت ولایت اهل بیت علیهمالسلام برسانیم و با هدایت آنها در منازل و مراحل قرآن سفر کنیم، قطعا عروسان معانی را بیپرده صید خواهیم کرد و حقایق همه چیز «کما هی» در ما عیان خواهد شد . این همان چیزی است که «هیدگر» با زبان و ادبیان مخصوص به خود، به حقیقت آن پی برده است . و رنج چندین ساله او به گنجی رسیده است، که در اختیار ما مسلمانان از اول بوده است، اما افسوس که خود قیمت این گنج نهان را نمیدانیم تا چه رسد به دیگران معرفی کنیم .
هر چه هست از قامت ناساز بیاندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست .
1 - تأویل و تفسیر در اسلام، محمد مجتهد شبستری، کیهان فرهنگی، شماره 9، ص 12 .
2 - تفسیر العیاشی، ج 1، ص 20 .
3 - تفسر صافی، ج 1، ص 19 .
4 - تفسر محیط الاعظم، علامه سید حیدر آملی، ص 240 .
5 - تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، حاج سلطان محمد گنابادی ملقب به سلطان علیشاه، ج 1، ص 13 .
6 - دیوان شمسالدین محمد (حافظ) .
7 - رساله کمیلیه، شرح عبدالرزاق کاشانی، نشر اندیشه، حوزه علمیه مشهد، 1371 .
8 - شرح منازل السائرین، دکتر شیخالاسلامی، ج 1 . ص 22 .
9 - قرآن کریم .
10 - مثنوی مولوی، تصحیح نیکلسون دفتر اول تا ششم .
11 - مرآن الانوار، ص 16 .
12 - مفاتیح الغیب ملاصدرا، مفتاح اول، ص 44، تصحیح آقای محمد خواجوی
13 - منطق و مبحث علم هرمنوتیک، محمدرضا ریختهگران، ص 18، و هرمنوتیک مدرن، نیچه، هیدگر، گادامر و ...
14 - نهجالبلاغه، تصحیح دکتر صبحی صالح .
15 - هرمنوتیک مدرن، نیچه، هیدگر، گادامر و ... ص 211 .
16 - هرمس، محمدجواد گوهری، نشریه موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، کتاب چهارم و پنجم، ص 300 .
1 - منطق و مبحث علم هرمنوتیک، محمدرضا ریختهگران، ص18 . هرمنوتیک مدرن - نیچه - هیدگر، گادامرو ... ص11 .
2 - همان - ص19 .
3 - هرمس، محمدجواد گوهری، نشریه مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، کتاب چهارم و پنجم، ص300 .
4 - هرمنوتیک مدرن، ص10 .
F.D.E seheiemaeher-marginalnotes 1809 in the hermenutics.n.5
wilheim Dithey, selcted works volumet introduction ti the Human scinces, 1989 p. io .6
7 - هرمنوتیک و اصول و مبانی علم تفسیر، ریختهگران، ص 136 .
8 . Richard E. Palmer, Hermeneutica .p.151.
9. Martin Heidegger - On the way tolanguage. p.10
10 - هرمنوتیک، ریختهگران، ص 182 .
11- Hahs-Ceorg Gadamer - truth and me thod - D.321.
12 - منطق و مبحث علم هرمنوتیک، ریختهگران - ص 264
13 - همان - ص 261
14 - تفسیر محیط الاعظم، ص 240 .
15 - فصلت، 53 .
16 - آل عمران، 7 .
17 - انعام، 75 .
18 - حجر، 99 .
19 - تفسیر العیاشی، 1، ص 20 .
20 - تفسیر صافی، ج 1، ص 19، به نقل از تفسیر محیط الاعظم (در جوامع الاخبار این حدیث از قول امام حسین (ع) نقل شده است:
21 - نهجالبلاغه، خطبه 120 .
22 - نهجالبلاغه، خطبه 87 ص 70، نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی .
23 - شرح منازلالسائرین، دکتر شیخالاسلامی، ج1، ص22 .
24 - تفسیر بیان السعاده فیمقامات العباده، حاج سلطان محمد گنابادی ملقب به سلطان علیشاه، ج1، ص13 .
25 - مرآت الانوار، ص16 .
26 - مفاتیحالغیب، ملاصدرا، مفتاح اول، ص 44، تصحیح آقای محمد خواجوی
27 - سوره بلد، آیه 10